غزل شمارهٔ ۲۰۹۸
دل را ز ما به حسن ادا می توان گرفت
زاندک توجهی دل ما می توان گرفت
خود را چو شبنم گل اگر جمع کرده ای
از خاکدان دهر هوا می توان گرفت
در کشوری که حکم قناعت بود روان
از خاک، فیض آب بقا می توان گرفت
چون ماه نو تواضع اگر خوی خود کنی
آفاق را به قد دو تا می توان گرفت
قانع شوی به عبرت اگر همچو عاقلان
از روزگار سفله چها می توان گرفت
زاهد به جوی شیر دهد زهد خشک را
آسان ز دست کور عصا می توان گرفت
چون سایه بس که دولت دنیاست هیچ و پوچ
با مشتی استخوان ز هما می توان گرفت
صائب تلاش کن گروی از حیات گیر
ورنه عنان عمر کجا می توان گرفت؟
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...