دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست
می زاید از تعلق ما، هر غمی که هست
خود را ز واصلان دیار فنا شمار
تا بر دل تو سور شود ماتمی که هست
با تشنگی باز که در زیر آسمان
دلهای آب کرده بود، شبنمی که هست
از خود رمیده ای است که خود را نیافته است
امروز در بساط جهان بیغمی که هست
هر چند در دهان تو خاک سیه زنند
چون نقش، خوش برآی بر هر خاتمی که هست
زخم تو بی نیاز ز مرهم نمی شود
تا صرف دیگران نکنی مرهمی که هست
آتش ز سنگ و لعل ز خارا گرفته اند
محکم بگیر دامن کوه غمی که هست
بر مهلت زمانه دون اعتماد نیست
چون صبح در خوشی به سر آور دمی که هست
سالک اگر به دامن خود پای بشکند
در دل کند مشاهده هر عالمی که هست
هرگز سری ز روزن دل برنکرده اند
جمعی که قانعند به این عالمی که هست
با خامشی بساز که در خاکدان دهر
چاه فرامشی است همین محرمی که هست
صائب دو شش زدند درین عالم سپنج
آنها که ساختند به نقش کسی که هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.