گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

به هر که می نگرم زیر چرخ دلگیرست

که میهمان لئیم از حیات خود سیرست

گهر ز گرد یتیمی تمام می گردد

مس و جود مرا درد باده اکسیرست

پیاله چشم و چراغ است شیر گیران را

به چشم بیجگران گرچه دیده شیرست

کنار کشت مده موسم بهار از دست

که موج سبزه به پای نشاط زنجیرست

مباش سرکش و مغرور و بی ادب که هدف

همیشه از رگ گردن نشانه تیرست

ز پیچ و تاب ندارد گزیر روشندل

ز موج خویشتن آب روان به زنجیرست

چه سود جوهر ذاتی چو کارفرما نیست؟

که بی کش، دم شمشیر پشت شمشیرست

ز خضر وحشت سیلاب می کنم صائب

خرابی دل مغرور من ز تعمیرست