گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

فروغ روی تو برقی به خرمن گل ریخت

که جای نغمه شرار از زبان بلبل ریخت

ز سیر باغ نمکسود می شود دلها

نمک به خنده گل بس که شور بلبل ریخت

ز هوش برد چمن را چنان نظاره تو

که شبنم آب مکرر به چهره گل ریخت

نسیم زلف که یارب گذشت ازین گلشن؟

که پیچ و تاب طراوت ز زلف سنبل ریخت

به دیدن از رخ گلهای تازه قانع شو

که هر که چید گل از باغ، خون بلبل ریخت

نبود حوصله سوز اینقدر می گلرنگ

عرق ز چهره ساقی مگر درین مل ریخت؟

حریف برق تجلی که می تواند شد؟

که کوه طور به صحرا ازین تزلزل ریخت

ز چهره عرق افشان او که حرفی گفت؟

که رنگ شرم و حیا لاله لاله از گل ریخت

ز بردباری دشمن خدا نگه دارد!

که بارها دم تیغ از من از تحمل ریخت

کدام سرد نفس رو به این گلستان کرد؟

که همچو برگ: خزان دیده، بال بلبل ریخت

حذر نمی کند از اشک من فلک، غافل

که سیل گریه من صد هزار ازین پل ریخت

شد از عذار تو خورشید آفتاب زده

ز آفتاب اگر رنگ چهره گل ریخت

به زور، می به حریفان دهد غلط بخشی

که زهر در قدح من به صد تأمل ریخت

ز خار زار قدم بر بساط گل دارم

مرا که برگ سفر در قدم توکل ریخت

توقع صله صائب ز نو گلی دارم

که زر به دامن گلچین به رغم بلبل ریخت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode