گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

که این نمک ز تبسم در آتشم انداخت؟

که شور در دل و جان مشوشم انداخت

چو تیر راست، گریزان ز کجروی بودم

فلک چرا چو کمان در کشاکشم انداخت؟

خبر نداشت که آتش مراست آب حیات

کسی که همچو سمندر در آتشم انداخت

بهشت نقد ترا باد روزی ای ساقی

که بیخودی به عجب عالم خوشم انداخت!

عطیه ای است سزاوار قهر یار شدن

چه شد که از نظر لطف، مهوشم انداخت؟

ز اشک ساخته، پروانه وار شمع مرا

به آب راند و به دریای آتشم انداخت

شدم ز بند غم آزاد آن زمان صائب

که دل به حلقه آن زلف دلکشم انداخت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode