دار ازان چوب به پیش ره منصور گذاشت
که قدم از ره باریک ادب دور گذاشت
این همان جلوه حسن است که چون ساقی شد
داغ بی حوصلگی بر جگر طور گذاشت
لب ببند از سخن حق که همین گستاخی
بالش دار به زیر سر منصور گذاشت
وادی عشق چه وادی است که با آن وسعت
پای باید همه جا بر کمر مور گذاشت
کلک صائب نشود کندرو از طعنه خصم
نتوان اره به فرق شجر طور گذاشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.