گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

می حرام است در آن بزم که هشیاری هست

خواب تلخ است در آن خانه که بیماری هست

با پریشان نظری بس که بدم، می شکنم

هر کجا آینه ای بر سر بازاری هست

می توان با گل خورشید نظر بازی کرد

همچو شبنم اگرت دیده بیداری هست

خضر بر گرد سر درد طلب می گردد

کعبه فرش است در آن سینه که آزاری هست

صبح آدینه و طفلان همه یک جا جمعند

بر جنون می زنم امروز که بازاری هست

بخت زنگار چرا سبز نباشد صائب؟

روز و شب در بغلش آینه رخساری هست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode