گنجور

 
صائب تبریزی

پاک شد دل چو به آن آینه سیما پیوست

سیل ناصاف نماند چو به دریا پیوست

می کشد سلسله موج به دریا آخر

وقت دل خوش که به آن زلف چلیپا پیوست

مادر از دامن فرزند نمی دارد دست

طعمه خاک شودهر که به دنیا پیوست

سیل چون پهن شود، خرج زمین می گردد

جای رحم است بر آن دل که به صد جا پیوست

هر که دارد نظر پاک، نماند به زمین

سوزن از دیده روشن به مسیحا پیوست

دورگردست ز افسردگی خویش همان

گر به ظاهر کف بی مغز به دریا پیوست

دست در دامن خورشید زند چون شبنم

هر که صائب به دل و دیده بینا پیوست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode