رگ جانها به دم تیغ عدم پیوسته است
زود بر باد رود هر چه به دم پیوسته است
استواری طمع از عمر سبکسیر مدار
کز دو سر، رشته جانها به عدم پیوسته است
چون قلم گرچه جدا گشته مرا بند از بند
شکرلله که دم من به قدم پیوسته است
نسبت آهوی رم کرده و صحرا دارد
گر به ظاهر تن و جان هر دو به هم پیوسته است
بر مدار از قدم تیغ شهادت سر خویش
کاین رگ ابر به دریای کرم پیوسته است
هست با ناوک مژگان تو زور دو کمان
تا دو ابروی بلند تو به هم پیوسته است
آه شیرازه جمعیت اوراق دل است
که صف آرایی لشکر به علم پیوسته است
نشود یک جهان را در و دیوار حجاب
هر کجا هست برهمن به صنم پیوسته است
چون کنم فکر رهایی، که مرا بر پیکر
داغ چون حلقه زنجیر به هم پیوسته است
نیست ممکن که رود چین ز جبینش صائب
هر که چون سکه به دینار و درم پیوسته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.