شب که مجلس روشنی از طلعت جانانه داشت
شمع پیش چشم دست از شهپر پروانه داشت
می کند خون در دل اکنون پنجه خورشید را
طی شد آن فرصت که زلف او سری با شانه داشت
پیش آن آیینه رو با صد حدیث آشنا
طوطی من اعتبار سبزه بیگانه داشت
از خمارآلودگان بگذشت چون جام تهی
چشم مخموری که در هر گوشه صد میخانه داشت
در خراباتی که خاک از جرعه خواری مست بود
بوی می از ما دریغ آن نرگس مستانه داشت
تا شدم عاقل به چشم من جهان تاریک شد
بود از داغ جنون گر روزنی این خانه داشت
کرد بر مجنون فضای دشت را چون شهر تنگ
صحبت گرمی که با اطفال این دیوانه داشت
تنگ ظرفی مانع شور جنون ما نشد
باده ما جوش خم در سینه پیمانه داشت
دوش کان رخسار آتشناک بزم افروز شد
بی رواجی شمع را محتاج یک پروانه داشت
صرف تن گردید اوقات شریف دل تمام
کعبه دامن بر میان در خدمت بتخانه داشت
هر که را از حلقه زهاد دیدم ساده تر
دام چون تسبیح پنهان در میان دانه داشت
بیکسی بیزار کرد از زندگی صائب را
وقت آن کس خوش که غمخواری درین غمخانه داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا خیال زلف او ره در دل دیوانه داشت
از پر و بال پری جاروب این ویرانه داشت
شیشه ناموس من تا بر کنار طاق بود
هر که سنگی داشت از بهر من دیوانه داشت
می شکست از خون من دایم خمار خویش را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.