گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است

رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است

شمع خامش، شیشه خالی، جام عشرت سرنگون

عرصه بزم تو، میدان شبیخون دیده است

چشمه سوزن محیط بحر نتواند شدن

در دل تنگم شکوه عشق چون گنجیده است؟

نیست شیرین استخوان ما چو گوهر بی سبب

قطره ما سالها تلخی ز دریا دیده است

حسن هر خاری درین گلزار بر جای خودست

چون ز مژگان مو به چشم افتد بلای دیده است

مگذر از چشم تر ما این چنین دامن کشان

شبنم ما پنجه خورشید را تابیده است

کلک صائب تا رقم پرداز شد، دست صبا

داستان زلف را بر یکدگر پیچیده است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode