عید خوبان را چو روی خویشتن آراسته است
راست پنداری ز رویش عید عیدی خواسته است
گر جمال عید، عالم را بیاراید رواست
عید را باری جمال روی او آراسته است
خاک راه از بوی زلفش پر نسیم عنبر است
چشم خلق از نور رویش بر مه ناکاسته است
فتنه ای از حسن او در تعبیه ره یافته است
نوحه ای از عشق او از عیدگه برخاسته است
سرو و باغ و باغبان از قامت او طیره اند
گویی او را باغبان مجد دین پیراسته است
سید مشرق که از بخشیده و انعام اوست
هر چه اندر مشرق و مغرب نعیم و خواسته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن خداوندی که طبعش چون بهار آراسته است
سرو بستان سری از جاه او بر خواسته است
از مکاره وز معایب سربسر پیراسته است
دست او از دوستی سائل عدوی خواسته است
روی بخت او همیشه چون مه ناکاسته است
[...]
دلبر سرمست ما یار خوشی نو خاسته است
دل به عشقش از سر هر دو جهان بر خاسته است
آفتاب از شرم رویش رو نهاده بر زمین
مه به عشق ابرویش همچون هلالی کاسته است
زاهدان را زهد بخشیدند و ما را عاشقی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.