گنجور

 
سعدی

ماه فروماند از جمال محمد

سرو نباشد به اعتدال محمد

قدر فلک را کمال و منزلتی نیست

در نظر قدر با کمال محمد

وعدهٔ دیدار هر کسی به قیامت

لیلهٔ اسری شب وصال محمد

آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی

آمده مجموع در ظلال محمد

عرصهٔ گیتی مجال همت او نیست

روز قیامت نگر مجال محمد

وآنهمه پیرایه بسته جنت فردوس

بو که قبولش کند بلال محمد

همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد

تا بدهد بوسه بر نعال محمد

شمس و قمر در زمین حشر نتابد

نور نتابد مگر جمال محمد

شاید اگر آفتاب و ماه نتابند

پیش دو ابروی چون هلال محمد

چشم مرا تا به خواب دید جمالش

خواب نمی‌گیرد از خیال محمد

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی

عشق محمد بس است و آل محمد

 
 
 
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جامی

ماه بود عکسی از جمال محمد

مشک شمیمی ز زلف و خال محمد

در چمن «فاستقم » قدم ننهاده

سرو روانی به اعتدال محمد

حرف شناسان نقش کلک قدم را

[...]

آشفتهٔ شیرازی

پرده برافتاد از جمال محمد

شد زعلی ظاهر اعتدال محمد

درخور اکملت دینکم چه عمل کرد

شد بدو عالم عیان کمال محمد

اینکه طلب کار وصل شاهد غیبی

[...]

میرزا حبیب خراسانی

روی مه آئینه جمال محمد

طلعت خورشید پایمال محمد

سایه ندارد که آفتاب فلک نیز

آمده در سایه ظلال محمد

خضر که خورد آب زندگی و بقا یافت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه