گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدی

یکی پرسید از آن گم‌کرده‌فرزند

که ای روشن‌گُهر پیرِ خردمند

ز مصرش بویِ پیراهن شنیدی

چرا در چاهِ کَنْعانش ندیدی؟!

بگفت: احوالِ ما برقِ جهان است

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

گهی بر طارَمِ اعلیٰ نشینیم

گهی بر پشتِ پایِ خود نبینیم

اگر درویش در حالی بماندی

سرِ دست از دو عالم برفشاندی