گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدی

دیدی ای دل که دگر باره چه آمد پیشم

چه کنم با که بگویم چه خیال اندیشم؟

کاش بر من نرسیدی ستم عشق رخت

که فرو مانده به حال دل تنگ خویشم

دلبرا نازده در مار سر زلف تو دست

چه کند کژدم هجران تو چندین نیشم

همچو دف می‌خورم از دست جفای تو قفا

چنگ‌وار از غم هجران تو سر در پیشم

آبرویم چه بری آتش عشقم بنشان

کمتر از خاکم و بر باد مده زین بیشم

گر به جان ناز کنی گر نکنم در رویت

تا بدانی که توانگر دلم ار درویشم

دم به دم در دلم آید که دم کفر زنم

تا به جان فتنهٔ آن طرهٔ کافر کیشم

عقل دیوانه شد از سعدی دیوانه مزاج

با پریشانی از آن بر سر حال خویشم