خجل است سرو بستان بر قامت بلندش
همه صید عقل گیرد خم زلف چون کمندش
چو درخت قامتش دید صبا به هم برآمد
ز چمن نرست سروی که ز بیخ برنکندش
اگر آفتاب با او زند از گزاف لافی
مه نو چه زهره دارد که بود سم سمندش
نه چنان ز دست رفتهست وجود ناتوانم
که معالجت توان کرد به پند یا به بندش
گرم آن قرار بودی که ز دوست برکنم دل
نشنیدمی ز دشمن سخنان ناپسندش
تو که پادشاه حسنی نظری به بندگان کن
حذر از دعای درویش و کف نیازمندش
شکرین حدیث سعدی بر او چه قدر دارد
که چون او هزار طوطی مگس است پیش قندش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت یک سرو در بستان اشاره دارد و به توصیف قامت بلند و زلفهای خمیدهاش میپردازد که عقل را نیز به دام میاندازد. شاعر میگوید که اگرچه آفتاب بر او بتابد، اما ماه نمیتواند با او برابر شود. او احساس میکند که وجودش به قدری ناتوان نیست که بتوان با نصیحت یا زور او را تحت کنترل درآورد. همچنین، شاعر در مورد محبت و محبتورزی صحبت میکند و میگوید که اگرچه میخواهد از دوست دل برکند، اما از دشمن سخنان زشتی نمیشنود. در پایان، اشاره میشود که اظهار شکر و ستایش سعدی به زیبایی این سرو در مخاطب تاثیرگذارتر از هزار طوطی است که در برابر یک قند قرار بگیرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مبرید نام عنبر بر زلف چون کمندش
مکنید یاد شکّر بر لعل همچو قندش
بدو چشم شوخ جادو بربود خوابم از چشم
مرساد چشم زخمی بدو چشم چشم بندش
نکنم خلاف رایش بجفا و جور دشمن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.