ای جوادی که کوه و دریا را
باعطای تو ملک و مال نماند
شکر انعام تو به جان گویم
که زبان را در او مجال نماند
آن درختی است بر تو که ازو
باغ امید بی نهال نماند
وان درختی است رای تو که بدو
قرص خورشید بی همال نماند
آز چندان سؤال کرد از تو
که به سیرتش در سؤال نماند
بخل چندان دوال خورد از تو
که به پهلوش بر دوال نماند
دیو امساک را که طبع تو دید
اندر امساک قیل و قال نماند
هبه ایزدی از آن او را
با تو اندر هبت جدال نماند
تا بماند فلک به مان که در او
نجم عمر تو را وبال نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیش از آن مر مرا مجال نماند
حدثان را زبان قال نماند
از زمانه منال خاقانی
گرچه در غربتت منال نماند
که زمانه هم از تو نالان تر
که کرم را در او مجال نماند
قفل پندار برکن از در دل
[...]
سرو را خطه کمال نماند
رونق گلشن جمال نماند
طاق ایوان مکرمت بشکست
سرو بستان اعتدال نماند
چشم بختم بخفت و مردم را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.