گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رهی معیری

تا دامن از من کشیدی

ای سرو سیمین تن من

هر شب ز خونابه دل

پرگل بود دامن من

بنشین چو گل در کنارم

تا بشکفد گل ز خارم

ای روی تو لاله زارم

وی موی تو سوسن من

ای جان و دل مسکن تو

خون گریم از رفتن تو

دست من و دامن تو

اشک غم و دامن من

ای گریه دل را صفا ده

رنگی به رخسار ما ده

خاکم به باد فنا ده

ای سیل بنیان کن من

وی مرغ شب همرهی کن

زاری به حال رهی کن

تا بر دلم رحمت آرد

صیاد صیدافکن من