گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رهی معیری

ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است

ماییم جای دیگر و او جای دیگر است

چشم جهانیان به تماشای رنگ و بوست

جز چشم دل که محو تماشای دیگر است

این نه صدف ز گوهر آزادگی تهی است

وآن گوهر یگانه به دریای دیگر است

در ساغر طرب می اندیشه سوز نیست

تسکین ما ز جرعه مینای دیگر است

امروز می‌خوری غم فردا و همچنان

فردا به خاطرت غم فردای دیگر است

گر خلق را بود سر سودای مال و جاه

آزاده‌مرد را سر و سودای دیگر است

دیشب دلم به جلوه مستانه‌ای ربود

امشب پی ربودن دل‌های دیگر است

غمخانه‌ای‌ست وادی کون و مکان رهی

آسودگی اگر طلبی جای دیگر است