گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رفیق اصفهانی

پس از کشتن گذاری بر مزارم می‌توان کردن

به لطفی تا قیامت شرمسارم می‌توان کردن

به فتراک ارنه می‌بندی ز ننگ لاغری باری

به تیری ای شکارافکن شکارم می‌توان کردن

چو کردی خسته‌ام از درد داغ خویش درمانی

به جان خسته و جسم فگارم می‌توان کردن

قرار و صبر چون بردی ز جسم و جان من رحمی

به جان و جسم بی‌صبر و قرارم می‌توان کردن

ترحم گر نخواهی کرد باری گوشهٔ چشمی

به اشک چشم و چشم اشکبارم می‌توان کردن

نریزی خون من ای کینه‌جو اکنون اگر دانی

چه‌ها دیگر به روز و روزگارم می‌توان کردن

رفیق از کوی او تا چرخ کردم دور دانستم

که دور از یار و مهجور از دیارم می‌توان کردن