دَرْآمُو ویهار و خُورْ بَئیتِهْ بٰالا
مِهْ دُوسْتِهْ کِهْ نُوجُوُمِهْ دَکِرْدِهْ وٰالا
یٰا شٰاهِ مَرْدوُنْ هٰادی مِنِهْ دِلِ وٰا
قَلِندرْ آسٰا دُوسْتْ رِهْ بِیوُرِمْ شِهْ جٰا
بَویْن کِهْ چِهْ سُونْ خِدْرِهْ بیُورْدْمِهْ تِه لا
گَشتْ بَکِردِمِهْ تِهْ وَرْ هَمِهْ جا سَرْتا پٰا
شیمِهْ گِلِهْ بٰاغْ کِهْ دَرْرِهْ هٰا کِنِمْ وٰا
دَستْ گیتی، قَسِمْ خِردی اِرْوٰاحِ بٰابٰا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
بهار فرا رسید و خورشید اوج گرفت. / دوست والای من است که جامهی نو در بر کرد.
ای شاه مردان، نیاز دلم را برآورده کن / تا قلندروار، دوست را به نزد خودم بیاورم.
بنگر که چسان خویشتن را به بستر تو نهادم / و سراپای تو را گردیدم (گشت زدم، نظاره کردم)
میرفتم تا در گلستان وجودت را بگشایم / دست بر آن مینهادی و سوگند میخوردی «ارواح بابا نکن».
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.