اَمیرْ گِنِهْ: حُوری مَنِشْ شٰاهِ خٰاوَرْ
اِسٰاسَرْ بِهْ کِنّٰا هَسّوُ، جٰانْ بِهْ تِهْ دَرْ
تِهْ دَولَتْ وُ تِهْ وینِشْ بییهْ بِهْ آزَرْ
بِهْ اُو وُ گِلْ کَسْ اینْ رِهْ نِداشْتِهْ بُوورْ
فَرْخُندِهْ قَدِمْ، قٰاصِدِ جَبْرییلْ فَرْ
عیسیٰ دَمْو یَحییٰ قَدِمْ، کٰانِ گُوْهِرْ!
پَیْغُومْ بَوِرْ مِهْ مُونْگ وُ خُورْ، مِهْ دِلْ آزِرْ
چِنونْ بِگزٰارْ، کینِهْ نِیٰاوَرهْ سَرْ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
امیر میگوید:ای حوریمنش وای شاه خاور / اکنون سرم به آستانهی در و جانم به درگاه توست.
دولت و بینش تو آزاردهنده بود / کسی به آب و گِل خود، این را باور نداشت
ای پیک فرخندهگام و جبرییل فر، / وای عیسی دم، یحیی قدم و کان گوهر!
پیامم را برای ماه و خورشید دلآزار من ببر! / چنان گزارش کن که خشمگین نشود (کینه آغاز نکند)
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.