شُومّه به تماشا که بَیُورم یاری
بدیمه زری تَشتْ، عَنبرْ لُو ویماری
بالا بلنْ، اَبرو کَمنْ، سوره داری
که گُلها فدایِ چنین یار بباری
نگذشته بی مدت، به روزگاری
در آمو حَمّومْ مَسّه چشْ، سوره داری
بَشسّه شه کَمنّ ره و هُو پچاری
صد جیم و اَلفْ به هَرْ گلاله داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
به تماشای دیدار یار رفتم (میروم) / (آن تشت زرین (آن خورشیدچهر) و لب عنبرین، را بیمار دیدم
بلندبالا، ابروکمان، درخت سروی [دیدم] / که گلها فدای چنین یاری باد که به بار مینشینند
مدت زیادی از روزگار نگذشته است / که آن چشم خمارین، چون بالای سروی به گرمابه آمد
کمند گیسو را شست و نیکو آراست / و به هر زلف خود صد پیچ و تاب دارد
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.