نَمجْ تُومهْ خُورْ که خورْ ترهْ نَتُویی
ترسمّهْ که خورْ ته بَدنْره بَتُویی
فدایِ تنهْ تَنْ، اُونزنْ درْیُویی
اُو شورهْ تَرْسمّه که ته تَنْ بَکُویی
ته رُویِ سُو، اَرْ به خورِ سَرْ بَتُویی
خُورْ ذَرّونه، اَصْلا ذَرّه ره نتویی
ته بُورهْ گِلْ بُو به ختٰا پرْ بُویی
صد نافهیِ آهو اُونْ بُوجهْ، ببُویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در آفتاب قدم مزن تا خورشید بر تو نتابد / میترسم که خورشید بدن تو را بتاباند (بسوزاند)
فدای بدن تو شوم، به آن آب دریا مزن / آب دریا شور است، میترسم تن تو به خارش آید (افتد)
نور روی تو اگر بر سر خورشید بتابد / خورشید ذرّه است، و ذرّه را تابشی نیست
بوی تو چون بوی گل درختا انباشته است / و صد نافهی آهو، بدان بوی تو، میبوید
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.