امیر گنه: کمترین بندومهْ ته گر گُویی
کمترینْ بندهی جانْ جه جدا چه (چون) بَوُویی
ته پاکْ گوهر ره مهرْورزی پرْ بویی
مرهْ به دَنی کَسْ نیِهْ، مه کَسْ تویی
چشْ تازه نرگِس دوستْ خجیرهْخویی
دیمْ سرْخهْ گلِ وَلْگلهْ که پاکْ بشْکُویی
تَنْ سَوسَنهْ که سر بدَرْ اُورْنه گویی
کَمنْ مشکهْ، عاشقْ، انتظار ره بُویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
امیر میگوید: من بندهی کمترین تو هستم اگر بپذیری (بگویی) / بندهی کمترین چگونه از جانان خود جدا میشود
مهرورزی تو،ای گوهر پاک، بسیار است / من در دنیا کسی را ندارم، تنها کس من تو هستی
تن، مانند سوسن است که گویی تازه رسته باشد / کمند گیسویش مشکین و عاشق چشم به راه بوی آن است
ای دلدار من، تن تو مانند سوسن سپید تازه رسته را میماند و کمند زلف تو مشکبیز است که عاشق، چشم به راه بوییدن آن میباشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.