فرشتهخویی، جانی، حوری سرشتی،
بهشتی مه جان و تو منه کنشتی
منه مهره شه دلْ بنه روزْ چه کشتی؟
اَفْسُوسْ خرْمهْ که اِسٰا مره بهشتی
زلف ره چیه که شه گوشِ بنْ بهشتی
خوبی هکردی، مر (مه) دَستِ جا بهشتی
اسا که مره شه گله باغْ بهشتی،
یقین دومّه که یارِ پاکهْ سرشتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
فرشتهخوی هستی، جان منی و حورسرشتی /ای جان من! تو بهشت من و پرستشگاه من هستی
مهر مرا در روز ازل چرا در دل خود کاشتی؟ / [ولی] اکنون افسوس میخورم که مرا رها کردی
زلف را برای چیست که در کنار بناگوش نهادی؟ / نیکی کردی، ولی [چرا] از دست خود وانهادی؟
اکنون که مرا در باغ گل خود نهادی / باور دارم که یار نیکوسرشت هستی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.