چی شاهی رُوزبیهْ که منْمَتمهْ همراتهْ
نثارْ کردمهْ زلفْ رهْ پچاپچاته
احتیاجْ نیه مهْ جانهْ یارْ، اینهاته
بسیارْ خَریمهْ نازِ گرُونْبهٰا ته
بَکوشْتْ مرهْ مشکینْ کَمنْ تٰا به تٰا ته
بَکوشتهْ مرهْ مَسْته چشِ اَدا ته
صَدْ خُوبونْ شهْ سَرْ هُونیا ته به پٰاته
خوبی هَمینهْ، کَمْ نَوُوئه بَفاتهْ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
چه روز بزرگ و شاهانهای بود که به همراه تو گام میزدم / و گل پامچال را نثار زلف تو میکردم
ای یار جانی من، اینها مورد نیاز تو نیست / ناز و غمزهی تو را به بهای گزاف میخرم
کمند زلف تار به تار تو مرا کشته است / غمزه و ادای چشم مست تو مرا کشته است
دهها نفر از خوبان سر به پای تو نهادهاند / خوبی همین است که وفای تو کاسته نشود
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.