اونوختْ که مرهْ شه خنه دوستْ انداته
ته بالْ مه سَرینْ بی، شُو و روز نواته
اسا دیگر جا، مهرْ به دلْ شهْ بپاته
بهِشْتِمهْ شه جان و سرْ ره به پاته
منهْ کچیکه یارکْ، مرهْ نواته
فلکْ صد هزارْ داغْ به دلْ هُو نیاته
سٰازْمّهْ زری کَوشکْ اندرینْ سراته
اُونْ روزْ سیُو بُو که نَوُو اُونجهْ جاته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
دوست در آن هنگام که مرا به خانهی خود افکندی (پذیرفتی) / بازوی تو بالش من بود و شب و روز نوازشم کردی
اکنون مهر خود را به دل دیگری افشاندی / [با آنکه] من سر و جانم را به زیر پای تو نهادم
یار کوچولوی من، مرا نوازش میکرد / فلک (روزگار) صد هزار داغ بر دلم نهاد
در این سرای (یا در سرای تو) کوشک زرّین برایت میسازم / تیره باد آن روز که آن کاخ جایگاه تو نشود
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.