صُبح اُونْ خشه، چشْ ره نظرْبو به رُوتهْ
شامْ اُونْ خشه، پا گذرْ دارهْ به کوته
روزْ اُونْ خشه، که دیمها کنم به سُوته
شُو خُونیه، جُزْ فکْر وُ خیالِ مُونه
لَیْلی وَشْ هَمُونی، دَرْ نَشومّه کوته
مره که بپا نیهْ زنجیرِ موته
گَرْدُونمْ نیهْ قَولُ و زبُونْ دْروته
اینهْ وَرْ چشْ کَشمْ خاکِ کُوتهْ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
آن بامداد خوش است که چشم نظر به روی تو کند (باشد) / آن شامگاه خوش است که پا گذر به کوی تو کند
آن روز برایم خوش است که رو به سوی تو کنم / شب خواب ندارم، جز این که در فکر و خیال موی تو هستم
تو همان لیلیوشی هستی که از کوی تو بدر نمیروم / [با اینکه] مرا زنجیر موی توام بر پای نیست
اگر بدانم که گفتار و زبان تو، دروغ نیست / برای این، خاک کوی تو را سرمهی چشمم میکنم
م م روجا
صبح آن نکوست، چون نظر افتد به روی تو
شام آن نکوست، گر گذر افتد به کوی تو
روز آن نکوست، چهره نمایم بهسوی تو
شب خواب نیست، غیر تفکّر بهموی تو
لیلیوشی و در نروم من ز کوی تو
پایم که نیست بسته به زنجیر موی تو
نبود دروغ ار سخن و گفتوگوی تو،
بر چشم سرمه میکشم از خاک کوی تو
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.