سالْ اونْ خشه که بَشْکفهْ نوبهارته
ماهْ اونْ خشهْ که بلبلْ خونّه گلزارْته
روزْ اُونْ خشهْ که پَلی دْ کفمْ یارْته
شُو اُونْ خشهْ که شادْ بَوینمْ دیدارْته
حالْ اُونْ خشهْ که خشی بَوینم حالْ ته
وَخْتْ اُونْ خشهْ که هَر وارْ وینمْ جمالْ ته
ساعتْ اُونْ خشهْ سٰاکنْ بوئمْ کنارته
هَرْ لَحْظهْ شه مه جانْ ره کنمْ نثارْ ته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
آن سالی نیکوست که نوبهار تو شکوفا شود / آن ماهی نیکوست که بلبل در گُلزار تو بخواند
آنروز برایم خوش است که در کنار یار قرار بگیرم / و آن شب بریم نیکوست که دیدار تو را شادمانه ببینم
حالم آنزمان خوش است که حال تو را خوش ببینم / و آنهنگام برایم خوش است که هر بار جمال تو را ببینم
آن ساعتی برایم خوش است که در کنار تو آرام گیرم / و هر لحظه جان خویش را نثار تو کنم
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.