ایْ مَستهْ که دیمْ ره دَرْ اینگو دریچه
هزارْعاشقِ خُونْ به اُونجه، دریجه
امیر گنه: مه سرخهْ گِلْ دَستیجهْ!
دیوْ ره نَرْسهْ سودا کنهْ پری جهْ
کاری نَکنْ که دلْ به ته جٰا برَنجهْ
کاریها کنْ که دُوستْ به ته جا بغَنْجهْ
تو اُونْ پَرییی که دیوْ ته جه وریجهْ
روا نیهْ دیوْ سودا کنهْ پری جه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
باز سرمست است که چهره از دریچه برون افکنده / خون هزار عاشق را در آنجا فروریخته
امیر میگوید:ای دستهی گل سرخ من! / دیو را آن شایستگی نیست که با پری سودا کند
کاری مکن که دل از تو برنجد / کاری بکن که دوست با تو شادی کند
تو آن پریوشی که دیو از نزد تو میگریزد / روا نیست که دیو با پری سودا کند
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.