بسی دلْ بَورْدْ ته چشمِ جادوُونهْ
یَغْما کنّهْ ته مَسّهْ چشمُونْ ترکونه
امرو بنواختْ بیمه، شه ماهِ نوره
عاج دیمِ سَرْ هشْنّیهْ شه موره
منْ بهشْتمهْ شه خور و مونگ نوره
شه آیینه روره، دْ چشمُونِ سوره
کَسْ ونهْ که مه پیغومْ بَوُوئه، اوره
«منْ نقره دَکرْدْ دارمهْ، ته یاسهْ، موره»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
چشم جادُوانه و افسونگر تو بسی دل ربوده است / چشمان مست تو ترکانه یغماگری میکند
عقل و دل و دین هر سه بهسوی عشق تو میگراید / کافربچّه (کافرزاده) خانهی دل و هستی را به غارت افکنده است
مانند کبک خرامان سر را به پیش افکنده راه میپیماید / پا را با ناز بالا میآورد و نرم نرمک گام برمیدارد و میرود
سیگونه (بسی) درد و رنجم را ابراز میکنم (میگویم) پاسخی نمیدهد /[بگو] گناهم چیستای خوروش، تاکسی بداند
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.