بیچون گتْمهْ، بیچونْ گتمهْ، بیچون!
امروز به منه خنه بییهْ منه جُون
زمّه سینه ره چاک که نَشُونه مه جونْ
ز قالبْ بَمونسْ بیجونْ، از بوردنِ جُونْ
هر وخت که تره جون گتمه، گَتی جونْ
اُونور من گمّه جونْ که تویی بوّی جُونْ
شه دلره به ته دل دَوْسْ، جونره ته جون
هرکس که نییه تهدینْ، وی جُون کَنّه جُونْ!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
میگفتمای خدای بیهمتا،ای خدای بیهمتا وای خدا جان! / امروز جان (جانان) من به خانهی من بیاید
سینهام را پاره میکنم که جان من نرود / از رفتن جان، قالب بیجان برایم مانده است
هر گاه که من تو را جان خطاب میکردم، تو هم میگفتی جان! / برای این تو را «جان» میگفتم که تو هم بگویی «جان»
دل را به دل تو و جان را به جان تو بستهام / هر کس که به کیش تو نباشد (نگراید) جان میکند، جان!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.