استادْ بنهْ روزْ که من تَنْ ره گلْ گیتنْ
کَمْ آمُو اُویِ غَمْ ره سَرْچشمه ریتنْ
اندی تومْ که اُویِ مرغْ ره تَلهْ گیتنْ
خارجْ نییه بیسوز و گدازْ دپیتنْ
نه باسْ اندی بُو که وَرنهْ مه مسکین تَنْ
به ته درد و غمْ جا نمونسّهْ مه تَنْ
لازمْ بَییهْ با دوستْ غمْ و درد ره گوتنْ
غَرْبالهْ منه زیله نَشئهْ دُوتنْ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
استاد که در روز نخست گل وجودم را میسرشت / آب غم از سرچشمه برای ریختن بدان، کم میآمد
به طول مدتی که میشود مرغ آبی را به دام انداخت / پیچیدن (از درد) و گریختن از تله بیسوز و گداز نیست
یأس و حرمان تو آنقدر است که از وجود من میکاهد (تنم را میبرد) / از درد و غم تو در تن من جایی سالم نمانده است
بایسته بود که با دوست غم و درد را درمیان گذاشتن، / اینکه سینهی من مانند غربال است که آن را نمیتوان دوخت
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.