دوستْ ره دیمه حَمّوم بَزه خنهْ آینْ
زلفْره دیمه که شه تکْ هائیته دارن
روجایِ شوآهنگْ که شه جا دیارن
اونها همه ته کوشْ ره دستْ هائیتْ دارن
مویِ سَرْ به ته چاه هارُوته تا بنْ
کافوری شَمعْ، وایِ ویهارْ، هاخنْ هٰاخنْ
مه دل راه دونشْ، خرد بَییِه پا بَنْ
پنج شصتْره بئیرْ، بیست و یک بونه، هاچنْ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
دوست را دیدم که پس از گرمابه رفتن به خانه میآمد / زلفش را دیدم که در دهان گرفته بود
ستارگان شباهنگ که در جای خود نمایانند / آنها همه کفش تو را بر سر و دست نگاه میدارند
موی سر تو از چاه هاروت (زنخدان) تا پائین را فرا گرفته / باد بهار و شمع کافوری آن را میلرزاند
دل من پایبند دانش و خرد شد / از پنج، شصت را بردار و یک میشود برچین (بساط را جمع کن)
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.