یک حرفْ چلْ سوا، عالمْ ره نور بتاون
هشتْ دَرِ بهشتْ ره به حوری بداون
سه چلْ آسمونْ ره بی ستونْ بناون
چاهارْ انزوا با بلبلُونْ سراون
یک اَلفْ کلیدِ چله یا هزارن؟
سه چلْ سد و بیستْ، چه باقی بو به ته تن؟
هَشْتْ درِ بهشتْ دوستِ مزاجْ (معراج) بوئه من
اگر سرّ حقّ جویی، چهارْ در کارْ کنْ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
یک حرف در چهل بامداد، جانرا نور میتاباند / هشت در بهشت را به حوریان بخشیدهاند
صد و بیست آسمان را بدون پایه و ستون بنا نهادند / در چهار انزوا با بلبلان میسرایند
یک «الف» کلید، چهل یا هزاران است؟ / سه چهل صد و بیست است، چه باقیمانده؟ تن تو
سرشت محبوب برای من بهمنزلهی هشت بهشت ابدی است، پسای دوست من! اگر میخواهی که به سرّ حق پی ببری رعایت تحوّلات بدن چهار عنصری خود بکن که دگرگون شدنی هستند و بعد از صد و بیست سال به جهان دیگری خواهند شتافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.