گنجور

 
اوحدی

چو آن شیرین سخن این نامه بر خواند

در آن بیچارگی کردن فرو ماند

به ننگ و نام خود لختی نظر کرد

سخن‌هایی، که بود، از دل بدر کرد

غرور حسن بود اندر سر او

نمی‌شد رام طبع کافر او

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode