سنت آنست که خاک کف پایش باشی
فرض واجب که به فرمان و برایش باشی
گر نخواهی که به حسرت سر انگشت گزی
در پناه رخ انگشت نمایش باشی
ماه را دیدم و گفتم: تو بگیری جایش
بازگفتم: تو نه آنی که به جایش باشی
گرهی بازکن از بند دو زلفش به نیاز
ای دل، آنروز که در بند گشایش باشی
اوحدی، دست بدار از سخن دوست، که او
به وفا سر ننهد، گر تو خدایش باشی
گر به رنج غم او کوفته گردی صد بار
بوی آن نیست که در صحن سرایش باشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.