گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اوحدی

سوی من شادی نیاید،تا نیایم سوی تو

روی شادی آن زمان بینم که بینم روی تو

من دلی دارم که در وی روی شادی هیچ نیست

غیر از آن ساعت که آرد باد صبحم بوی تو

هر کسی از غم پناه خود به جایی می‌برد

من چو غم بینم روم شادی‌کنان در کوی تو

چشم ترکت را غلامان گر چه بسیارند، لیک

زین غلامان مقبل آن خالست و مخلص موی تو

من به غم خوردن نهادم گردن بیچارگی

زانکه کس شادی نبیند در جهان از خوی تو

اوحدی، تن در شب غم ده، کزین شیرین‌لبان

روز شادی کس نخواهد کرد جست و جوی تو

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode