گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اوحدی

گر چه دورم، نه صبورم ز تو، ای بدر منیر

دور بادا! که کند صبر ز یاد تو ضمیر

دلم آخر ز تو چون صبر تواند؟ کاول

گلم از خاک سر کوی تو کردند خمیر

چشم ازان غمزه و رخسار بنتوانم دوخت

اگرم غمزه و چشم تو بدوزند به تیر

سر فدا کردم و جان می‌دهم و دل بر تست

جگرم نیز مکن خون، که نکردم تقصیر

نکنم قصهٔ زلفت،که حدیثیست دراز

نبرم نام فراقت، که گناهیست کبیر

بارها پیش تو این نامه فرستادم، لیک

دیرها شد که جواب تو نیاورد بشیر

چون رسد نامهٔ وصل تو به من؟ چونکه ز کبر

نام من خود ننویسی و نگویی به دبیر

گوش بر نالهٔ من دار و ببین حال دلم

تا ننالم به خدایی ،که سمیعست و بصیر

ناگزیرست که با خولی تو سازد دل

که ندارد نظر از دیدن روی تو گزیر

فاش کرد اوحدی این واقعه بر پیر و جوان

که: تو معشوق جوانی و منت عاشق پیر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode