به خرابات گرو شد سر و دستار مرا
طلبم کن ز خرابات و به دست آر مرا
بفغانند مغان از من و از زاری من
شاید از پیر مغان هم ندهد بار مرا
ساخت اندر دل ما یار خراباتی جای
ز خرابات به جایی مبر، ای یار، مرا
اندر آمد شب و تا صومعه، زین جا که منم
راه دورست، درین میکده بگذار مرا
مستم از عشق و خراب از می و بیهوش از دوست
دستگیری کن و امروز نگه دار مرا
رندیی کان سبب کم زنی من باشد
به ز زهدی که شود موجب پندار مرا
جای من دور کن از حلقهٔ این مدعیان
که بدیشان نتوان دوخت به مسمار مرا
برتن از عشق چو پَر، فایده بندی دارم
پند بیفایده در دل نکند کار مرا
گر از این کار زیانم برسد، باکی نیست
اوحدی، سود ندارد، مکن انکار مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حال و هوا و احساسات خود در میکده و عشق اشاره میکند. او از خداوند و پیر مغان میخواهد که به او کمک کند و از درد و زاریاش بکاهند. شاعر احساس میکند که به عشق و مستی گرفتار شده و در جستجوی یاری از دوستش است. او همچنین به زهد و ریا خواری انتقاد میکند و میخواهد دور از دوگانگیهای مدعیان قرار گیرد. در نهایت، او با شجاعت میگوید که حتی اگر از این عشق آسیب ببیند، زیاد نگران نیست و به دنبال حقیقت خود است.
هوش مصنوعی: به دنیای نابهنجار و فساد رو آوردم و در آنجا خودم را از دست دادهام. اکنون از تو میخواهم که مرا از این مکان دورغین و بیارزش بیرون بیاوری و نجاتم بدهی.
هوش مصنوعی: مغان از درد و رنج من فریاد میزنند و ممکن است که حتی از نظر پیر مغان هم کمکی به من نشود.
هوش مصنوعی: یار خراباتی در دل ما جایگاهی ساخته است؛ مرا از این مکان مقدس به جایی دیگر نبر، ای یار.
هوش مصنوعی: شب فرا رسیده و من به صومعهای که در این جاده دور قرار دارد نمیتوانم بروم. پس در این میکده بگذارید بمانم.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق مست و خراب شدهام و از عشق تو بیخبر و سرگردانم. لطفاً به من کمک کن و امروز مرا دریاب.
هوش مصنوعی: هر کسی که باعث کم شدن من شود، بهتر است از زهدی که فقط به خیال من میافزاید.
هوش مصنوعی: من را از جمع این مدعیان دور کن، زیرا نمیتوانند حقایق وجودم را به آنها ثابت کنم.
هوش مصنوعی: من بر تن خود از عشق چون پر احساس سبکی دارم، اما نصیحتهای بیفایده در دل من تأثیری ندارند.
هوش مصنوعی: اگر از این کار ضرری هم به من برسد، ناراحت نیستم، اوحدی، زیرا هیچ فایدهای ندارد که انکار مرا بکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کس فرستاد به سر اندر عیار مرا
که: مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا
وین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت
برهاناد ازو ایزد جبار مرا
ماهرویا ز غم عشق نگه دار مرا
مگذر از بیعت دیرینه و مگذار مرا
به محالی و خطائی که تو را هست خیال
خط مکش بر من و بیهوده میازار مرا
چند گویی که به یکبار زبونگیر شدی
[...]
جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا
باز هم در خط بغداد فکن بار مرا
باجگه دیدم و طیار ز آراستگی
عیش چون باج شد و کار چو طیار مرا
رخت کاول ز در مصطبه برداشتیم
[...]
مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
چون شدم صید تو برگیر و نگهدار مرا
اگرم زار کشی میکش و بیزار مشو
زاریم بین و ازین بیش میازار مرا
چون در افتاده ام از پای و ندارم سر خویش
[...]
بغم عشق گلی کرد گرفتار مرا
در عجب آتشی انداخت بیکبار مرا
گاه در جلوه درآورد قد رعنا را
گاه بنمود خم طره طرار مرا
گاه سویم نظر از نرگس شهلا افکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.