گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اوحدی

بی تو دل من دمی قرار نگیرد

پند نصیحت کنان به کار نگیرد

هر چه در امکان عقل بود بگفتیم

این دل شوریده اعتبار نگیرد

داد من امروز ده، که روز ضرورت

یار نباشد که دست یار نگیرد

صید توام، ترک من مگیر، که دیگر

صید چنین کس به روزگار نگیرد

روز نباشد که در فراق رخ تو

روی من از خون دل نگار نگیرد

بر سر من گر تو خاک راه ببیزی

از تو دلم ذره‌ای غبار نگیرد

هر چه بخواهی بکن، که بندهٔ منقاد

حکم خداوند خویش خوار نگیرد

رنج کش، ای اوحدی، که بی‌المی کس

آرزوی خویش در کنار نگیرد

طالب وصلی، که بردبار نباشد

بوسه از آن لعل قند بار نگیرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode