جانم آن جاست که او گو تنم این جا می باش
ای دلِ شیفته مردانه شکیبا می باش
با تو گر چون سرطان کژ رود ایّام چه باک
تو به اخلاص کمر بسته چو جوزا می باش
نیست آسایشت از سایۀ دیوارِ کسی
هم چو خورشید سفر می کن و تنها می باش
تا توانی چو صدف دُرِ ثمین می پرور
پس پذیرندۀ هر جنس چو دریا می باش
نقد را باش و گر چون دگران موقوفی
بنشین منتظرِ وعدۀ فردا می باش
نامِ نیکو نتوان کرد توقّع در عشق
هم چنین گو درِ تشنیع و جدل وا می باش
لافِ تسلیم زدی صورت و معنی بگذار
مددت دوست بود فارغ از اعدا می باش
تا همه روی به رویِ تو کند مطلق دوست
راست چون آینه یک روی و مُصفّا می باش
عشق در گوشِ دلم گفت نزاری تا کی
برشکن بر خود اگر مردی و با ما می باش
عاقلان با تو اگر در من و ما بوش کنند
تو چه می خواهی ازین دَمدمه شیدا می باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.