یار با ما یک زمانی در میان آید مگر
پرده از رویِ جهانآرای بگشاید مگر
چشمِ آن دارم که همچون روی شهرآرایِ خویش
کلبۀ احزانِ ما یک شب بیاراید مگر
با سرِ پیمانۀ فطرت شود هم عاقبت
یک شبی تا روز با ما باده پیماید مگر
محرمی میبایدم کز من پیامی میبرد
هم جوانمردی کند تشریف فرماید مگر
قامتِ چالاکِ او آمد خرامان از درم
و آن قیامت را که میگویند بنماید مگر
قصدِ جانم گر ندارد بر دلم رحم آورد
همّتش را سر به خونِ من فرو ناید مگر
چون نه زر داری و نه زور ای نزاری هم چو زیر
زاریی میکن که دانم هم ببخشاید مگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.