گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

مشتاق دوست را ره مقصد دراز نیست

تسلیم کرده را زبلا احتراز نیست

هیچش ز روزگار نباشد تمتّعی

آن کس که مبتلای بتی دلنواز نیست

هرجا که در محامد محمود دم زنند

بی آفت کرشمه ی حسن ایاز نیست

سر گرچه نزد عقل شریف است و زر عزیز

این بی شکنجه نبود و آن بی گداز نیست

کس را چه اختیار ،همه اوست، غیر او

این لقمه جز به حوصله ی اهل راز نیست

خوش روزگار سوختگان نیازمند

زاد طریق صدق و صفا جز نیاز نیست

من عاجز و حسود مسلط ولی چه سود

روزی به زور بازوی گردن فراز نیست

سیر قضا چو کن فیکون است در نفاذ

هیچ اش تعلّقی به نشیب و فراز نیست

تدبیر بد نکرد کس از بهر خویشتن

بیچاره چون کند که به خود چاره ساز نیست

گر من شکایتی کنم از دشمنان به دوست

ننگی چنین کشیدنم آخر ز ناز نیست

فریاد دف هر آینه از ضربتی بود

عیبش مکن که ناله ی نی بر مجاز نیست

بنشین نزاریا که به زاری و زور و زر

از شهر بند عشق کسی را جواز نیست

در کعبه باش و قبله به هر سو که خواه کن

هرجا که هست مرد خدا بی نماز نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode