گنجور

 
حکیم نزاری

صنوبر قامتی دیدم به راهی

رقیبش بر عقب افتاده ماهی

همین تا چشم من بر رویش افتاد

برآمد از دلِ پُر دردم آهی

بدو گفتم برایِ لله آخر

چه باشد گر کنی درما نگاهی

به چشمِ مرحمت کن التفاتی

مشو در خونِ جانِ بی گناهی

نمی ترسی که فردا در مظالم

بگیرد دامنت فریاد خواهی

به من گفت آخر ای فرسوده ایّام

نشد حاصل هنوزت انتباهی

چه می گویی نمی دانی که آخر

ندارد این تمنّا سر به راهی

ترا قدرِ وصالِ ما نباشد

گدایی را چه حّدِ پادشاهی

نزولِ ما و کنجِ کلبه ی تو

دریغ انصاف را یوسف به چاهی

نزاری از کهن سالان نزیبد

طمع کردن چنین در وصلِ ماهی

مرو در سایه ی زلفم طلب کن

مگر ایمن تَرَک یابی پناهی

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
رودکی

به راه اندر همی شد شاهراهی

رسید او تا به نزد پادشاهی

باباطاهر

به قبرستان گذر کردم صباحی

شنیدم ناله و افغان و آهی

شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت

که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
مسعود سعد سلمان

نگارینا نرستی ز آب و در آب

سبک رفتاری و نیکو شناهی

بلی تو ماهی سیمی و هرگز

نترسد در میان آب ماهی

کنارم آبگیری هست و در وی

[...]

انوری

زهی بگرفته از مه تا به ماهی

سپاه دولت پیروز شاهی

جهانداری که خورشیدست و سایه

یکی شاهنشهی دیگر الهی

خداوندی که بنهادند گردن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه