صنوبر قامتی دیدم به راهی
رقیبش بر عقب افتاده ماهی
همین تا چشم من بر رویش افتاد
برآمد از دلِ پُر دردم آهی
بدو گفتم برایِ لله آخر
چه باشد گر کنی درما نگاهی
به چشمِ مرحمت کن التفاتی
مشو در خونِ جانِ بی گناهی
نمی ترسی که فردا در مظالم
بگیرد دامنت فریاد خواهی
به من گفت آخر ای فرسوده ایّام
نشد حاصل هنوزت انتباهی
چه می گویی نمی دانی که آخر
ندارد این تمنّا سر به راهی
ترا قدرِ وصالِ ما نباشد
گدایی را چه حّدِ پادشاهی
نزولِ ما و کنجِ کلبه ی تو
دریغ انصاف را یوسف به چاهی
نزاری از کهن سالان نزیبد
طمع کردن چنین در وصلِ ماهی
مرو در سایه ی زلفم طلب کن
مگر ایمن تَرَک یابی پناهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی و قامت معشوق میپردازد که همچون صنوبر بلند و زیباست. او در حین تحسین این زیبایی، ناامیدی و درد درون خود را ابراز میکند. شاعر از معشوق درخواست میکند که نگاهی به او بیندازد و به او توجه کند، اما معشوق در پاسخ میگوید که او در دامان محبت بیاثر است و بخشش او به دردهای شاعر نمیرسد. شاعر با ناامیدی به این مسأله اشاره میکند که آرزوهایش بیحاصل خواهند ماند و به درک خویش از واقعیتهای تلخ و ناپایداری روابط انسانی پرداخته است. در انتها، معشوق به او توصیه میکند که از سایهاش دور نشود و آرامش را جستجو کند.
هوش مصنوعی: در مسیر، درختی بلند و باریک را دیدم که رقیبش، یعنی ماه، از او عقب افتاده است.
هوش مصنوعی: زمانی که نگاه من به او افتاد، از دل پر دردم آهی بلند شد.
هوش مصنوعی: به او گفتم: برای خدا آخر چه ضرری دارد اگر یک نگاهی به ما بیندازی؟
هوش مصنوعی: به مهربانی خود توجه کن و بیدلیل بر جان بیگناهی آسیب نرسان.
هوش مصنوعی: نگران نباش که فردا با مشکلات رو به رو میشوی، زیرا در آن زمان به درستی کمک خواهی خواست و صدایت را به گوش دیگران خواهی رساند.
هوش مصنوعی: به من گفت که ای خسته و از روزگار آزرده، هنوز به هیچ نتیجهای نرسیدهای.
هوش مصنوعی: چرا نمیگویی که این آرزو هیچگاه به پایان نمیرسد و همیشه در انتظار است؟
هوش مصنوعی: تو ارزش ارتباط ما را نداری، مانند این است که برای گدا، مقام پادشاهی چه معنایی دارد.
هوش مصنوعی: دور از تو و در گوشهی خانهات، حسرت از دست رفتن انصاف را مانند یوسف در چاه احساس میکنم.
هوش مصنوعی: نزاری میگوید: از افراد سنبالا و باتجربه بهتر است انتظار نداشته باشیم که به راحتی بتوانند به وصال معشوق دست پیدا کنند.
هوش مصنوعی: به دنبال پناهگاه از تنهایی خود نباش، زیرا در سایهی زلف من، ممکن است هنوز در خطر رنجش و دلشکستگی قرار داشته باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به راه اندر همی شد شاهراهی
رسید او تا به نزد پادشاهی
زُدوده گردد از زنگِ تباهی
به چشمش خوار گردد شاه و شاهی
به قبرستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کلهای با خاک میگفت
که این دنیا نمیارزد بکاهی
نگارینا نرستی ز آب و در آب
سبک رفتاری و نیکو شناهی
بلی تو ماهی سیمی و هرگز
نترسد در میان آب ماهی
کنارم آبگیری هست و در وی
[...]
زهی بگرفته از مه تا به ماهی
سپاه دولت پیروز شاهی
جهانداری که خورشیدست و سایه
یکی شاهنشهی دیگر الهی
خداوندی که بنهادند گردن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.