دل میبری به غارت و شلتاق می کنی
وز غمزه فتنه ها که در آفاق می کنی
پنهان ز خلق میکنم این راز و بر سرم
چشمانِ مست خود را ایغاق می کنی
اینجوی توست عرصه ی ملک وجود را
اینجوی خاص بهر چه بُل غاق می کنی
کس را اگر به واسطه ی تاج عدل کرد
تو در زمانه ظلم به بغتاق می کنی
شب تا به روز خونِ دل است این نه آبِ سر
کز چشم ما روانه بر اطلاق می کنی
هم عاقبت به خسرو عادل رسد مگر
جوری که بر نزاری مشتاق می کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.