ای در بیابان غمت سرگشته هر جایی دلی
وا مانده در ره صد هزار افتاده در هر منزلی
هر چوب ثعبان کی شود شیطان سلیمان کی شود
این ره به پایان کی شود الا به پای کاملی
انسان به رتبت از سمک چون رفت بر بام فلک
ترتیب شیطان و ملک ز اول چه بود آب و گلی
شیطان که اصل شر بود کی با ملک هم بر بود
حاشا کجا هم سر بود هرگز محق با مبطلی
هر کس به کف آرد صدف لیکن کمرآید در به صف
تا خود که باید این شرف آری که باید مقبلی
بسیار مخلوق خلق برد از زبر دستان سبق
بی حاصل توفیق حق کوشش ندارد حاصلی
خود دیده مرد دین نشد بی دیده روشن بین نشد
هر بیدقی فرزین نشد کسری نشد هر عادلی
ای یار اگر اهل دلی دست از دو عالم بگسلی
فرمان بری گر عاقلی بر سازی از خود عاقلی
در خود رو و با خود نشین خود را مدان خود را مبین
در عشق روشن تر ز این هرگز نباشد مشکلی
آیین نام و ننگ را بگذار و در ده جام را
کاین بحر بی انجام را پیدا نیامد ساحلی
ره نیست هر دلتنگ را در عشق جز یک رنگ را
کو ترک نام و ننگ را همچون نزاری مقبلی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگذشت بر نظارگان نگذاشت در قالب دلی
از حسن او پر دیدهام این شیوه در هر منزلی
چون باد بر ما بگذرد بر جانب ما ننگرد
آرام دلها می برد وصل چنین مستعجلی
دلهاست در غوغای او سرها پر از سودای او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.