نیکبخت است که دارد چو تو یاری و نگاری
من ندیدم به نکورویی و خوبیِ تو باری
خرّم آن دل که بود در سر زلفِ تو قرارش
گرچه در زلفِ پریشانِ تو خود نیست قراری
یوسفِ مصر گر این روی بدیدی چو زلیخا
مصر در وجه نهادی عوضِ بوس و کناری
پادشاهیست گدایی به سرِ کویِ تو کردن
تا که را دولتِ این کدیه میسّر شود آری
اتّصالاتِ احبّا چو ز مبداست پس اینجا
شاید ار بر پیِ یاری برود خاطرِ یاری
شد سرم پر ز بخارِ غمِ سودایِ تو آیا
از میِ لعلِ لبت باز توان کرد بخاری
بر نه انگیزدم از کویِ تو طوفانِ قیامت
تا نگویند که از کوی تو برخاست غباری
راستی دستِ تو آلوده دریغ است به خونم
جهد کن هان که در انداختهای طرفه شکاری
صیدِ لاغر چه کشی مرحمتی کن که کم افتد
چون نزاری به کمندِ تو گرفتار نزاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که به توصیف عشق و زیبایی محبوب میپردازد. شاعر با حسرت از زیبایی و خوبی معشوق سخن میگوید و به او میگوید که دست تقدیر نیکبختی را به دور او گرد آورده است. شاعر احساس میکند که دلش در میان زلفهای پریشان معشوق آرامش ندارد و به تحسین زیبایی او میپردازد. او نسبت به عشق خود عمیقاً غمگین و پریشان خاطر است و به تصویر زیبایی یوسف و زلیخا اشاره میکند. در نهایت، شاعر به تأثیر محبت معشوق بر دلش و همچنین به شگفتیها و دردهای عشق اشاره دارد، و از محبوب میخواهد که محبت بیشتری نشان دهد تا درد و رنج کمتری را تجربه کند.
هوش مصنوعی: خوشبخت است کسی که مانند تو یاری و محبوبی دارد، زیرا من هرگز به زیبایی و خوبی تو برخورد نکردهام.
هوش مصنوعی: دل خوشبختی دارد که در میان پیچ و تابهای موهای تو آرامش یافته است، هرچند که خود در واقع در آن زلفهای آشفته هیچ آرامشی نمیبیند.
هوش مصنوعی: اگر یوسف مصری زیبایی تو را میدید، به جای بوسه و نزدیکی، مانند زلیخا، در مصر به تماشای تو میایستاد.
هوش مصنوعی: پادشاهی در کنار در خانهات گدایی میکند تا ببیند که چه کسی به او خوشبختی این منطقه را خواهد داد.
هوش مصنوعی: ارتباطات دوستان مانند ارتباط با مبدأ است، بنابراین شاید اگر به دنبال کمک برویم، ذهن ما آماده پذیرش یاری خواهد بود.
هوش مصنوعی: دل من پر از غم و حسرت عشق تو شده است. آیا میتوانم از شراب شیرین لبت کمکی بگیرم تا این غم را فراموش کنم؟
هوش مصنوعی: نمیخواهم به گونهای عمل کنم که از کوی تو ناپاکی یا آلودگی به وجود بیاید، به همین دلیل تلاش میکنم تا به شکلی شایسته و آرامشبخش از دنیای تو فاصله بگیرم و هیچ نشانهای از شور و غوغا به جا نگذارم.
هوش مصنوعی: واقعاً دست تو به خون من آلوده است و جای افسوس دارد. تلاش کن که من را در دام انداختهای و این کارت شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: به شکار لاغری که به دام تو افتاده، رحم کن و از او کملطفی نکن؛ زیرا وقتی که در دامی گرفتار میشود، دیگر ضعیفتر و ناتوانتر خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خنک آن دم که به رحمت سر عشاق بخاری
خنک آن دم که برآید ز خزان باد بهاری
خنک آن دم که بگویی که بیا عاشق مسکین
که تو آشفتهٔ مایی سر اغیار نداری
خنک آن دم که درآویزد در دامن لطفت
[...]
نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری
عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری
زخم شمشیر اجل به که سر نیش فراقت
کشتن اولیتر از آن کهم به جراحت بگذاری
تن آسوده چه داند که دل خسته چه باشد
[...]
آرزو می کندم با تو شبی بوس و کناری
باز بر گردن من زلف تو پیچیده چو ماری
گر به گل زار وصالم نبود راه چه بودی
کز صبا یافتمی بویِ عرق چین تو باری
بر درت گر نگذارند که چون حلقه بپایم
[...]
رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و بهاری
چشم مست تو بدان نرگس رعنای خماری
می روی در ره و می گردد جان گرد سر تو
هم بدان گونه که گرد سر گل باشد خاری
تیغ بگذار که باری حق عشقت بگذارم
[...]
حاجتی هست مرا با تو اگر عذر نیاری
ای صبا خاک در یار بیاری تو زیاری
تا کی آن لعل شکربار بکام دل اغیار
نمکم چند بداغ دل خسته بگذاری
تشنه بادیه را حالت سیرآب چه داند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.