گنجور

 
حکیم نزاری

ای یار برشکسته از ما این چه عادت است

آخر بیا که روی تو دیدن سعادت است

بیمار رنج برده ی دیرینهی توام

ما را چنان بپرس که شرط عیادت است

خود اشتیاق روی تو از هر چه در خیال

ممکن بود که شرح پذیرد زیادت است

مشنوکه مهرت از دل تنگم برون رود

بدگوی را هر آینه تخلیط عادت است

ایمانی من درست به بالای چست تست

در نفی لا نه اول حرف شهادت است

دیرینه دوستی تو هم راه جان ماست

ما راز بدو کون به تو این ارادت است

گر می کشد نزاری و گرمی نوازدت

تو مستفید باش که زو استفادت است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode